شـهدا شـرمنـده ایم کـه..
فـرامـوش کـردیـم که انسان های واقعی شـماها هستید..
کـه آقایی کردید و مـا را از شر دشمـنان و متجاوزین به نـاموس حفظ کردید.
نـه آنهـایی که برای رسیـدن بـه مـقاصـد دنـیوی خودشـان..!
حاضـرند همـدیگر را له کـنند تـا بـه اهـدافشان بـرسند..!
شهـدا شرمـنده ایـم کـه..
خـونـتــان را دادیــد تــا مـا غــرق آسـایش شـویــم..
ولـی بعضی ها با غـرق شـدن در آرایـش سهـام زیـبـایی خـودشـان را..
در بـورس خیـابـان ها عـرضه میـکنند..!؟
گــاهـی عـزت آدم درد مـیگیـرد..!!
ایـنـجا جـشـنواره میگیرند بـنـام جشنـواره فـجـر...!
فـجـری کـه بـا خـون شهـیدان فـرش قرمز شد زیـر پای بـعضی ها..!
جـایی کـه بعـضی هـا ایـنگونـه هـنرشـون رو ثـابت میکـنند..!!
آرایش شدید کن و موهایت را بندار بیرون تر و با مردها قاه قاه بخند بلندتر
و بـقول خـودشان..!حالا شـدی یـک زن روشنـفکـرنــاب مامانی..!؟
تشرف حضرت آیت الله بافقی محضر مبارک امام زمان (عج الله تعالی) ایشان از نجف اشرف پیاده به زیارت حضرت رضا(علیه السلام ) مشرف شدند در فصل زمستان وارد ایران شده و در کوهها ودره های پشت کوه می آمدند نزدیک غروب آفتاب در حالی که برف می بارید و هم کوه و دشت را برف پوشانیده بود و هوا هم سرد بود به یک قهوه خانه می رسد که در نزدیک گردنه ای بود با خود می گوید امشب را در این قهوه خانه می مانم و صبح را به راهم ادامه می دهم ولی در قهوه خانه می بینند که عده ای ازکرد های یزدی مشغول لهو و لعب می باشند متحیر می شود با این منکرات و افراد لا ابلی چه کند؟ صدایی می شنود که او را به اسم می خواند می بیند که در آن نزدیکی درختی سبز و خرم است و در زیر ان شخص بزرگواری نشسته سلام می کند آن آقا می فرماید :